باران باران ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 13 روز سن داره
یکی شدن من و همسرمیکی شدن من و همسرم، تا این لحظه: 15 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

هدیه ی پاییز

فعالیتهای دخمل نازم روز تولد بابایی

1393/5/6 1:07
نویسنده : فاطمه
411 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به عسل ترین دخمل دنیا وای باران نمیدونی این روزا چقدر شیرین شدی انقدر حرفای قشنگ میزنی که اگه بخوام همشونو بنویسم چند روز وقت میبره الهی دورت بگردم من که امروز با تمام وجودم بزرگ شدنتو حس کردم و فهمیدم عمر چقدر زود میگذره و بچه ها چه زود بزرگ میشن. دیروز وقتی بهت گفتم تولد باباییه کلی ذوق کردی و گفتی مامان همه میان خونمون منم گفتم نه عزیزم خودمون سه تایی جشن میگیریم توام از اینکه کسی نمیاد خونمون کلی پکر شدیغمناکغمناکغمناکامروز صبح از خواب بیدار شدی و گفتی مامان امروز مردابه تولد بابامم تو مردابه بریم واسش کادو و کیک بخریم الهی فدات شم من که منظورت از مرداب ماه تولد بابات مرداد بود خلاصه بعد از خوردن صبحانه با هم رفتیم بیرون بهم گفتی مامان به نظرت به بابا یه ماشین کادو بدیم منم گفتم نه مامان بابا که بچه نیست زودی گفتی مامان منظورم ماشین واقعی بود الهی فدات شم دست و دلبازم که از حالا به فکر کادوهای بزرگی بعد من گفتم مامان جون ما اونقدر پول نداریم که یه کم تو فکر فرو رفتی و گفتی خوب مامان جون به نظرت چی بخریم خلاصه تو ادکلن به توافق رسیدیمو واسه بابایی یه ادکلن خریدیم و رفتیم شیرینی فروشی واسه خریدن کیک. از شیرینی فروشی واست بگم که نذاشتی من نظر بدم و کیکو با سلیقه ی خودت انتخاب کردی و سریع بهم گفتی مامان جون شمع یادت نره بعد از گرفتن شمع گفتی مامان فرفره ام بردار که منظورت از فرفره همون فشفشه یا ابشار بود قربونت برم من نمیدونی با چه ذوقی واسه بابات خرید میکردی بعد از شیرینی فروشی اومدیم بیرون من یه لحظه از ماشین پیاده شدم خرید کنم وقتی برگشتم نمیدونی با چه صحنه ای مواجه شدم بله شما با افتخار گفتی مامان جون کیکو گذاشتم عقب من سریع در کیکو باز کردمو دیدم بله کیک تو جعبش داغون شده وای نمیدونی چقدر عصبی شدمعصبانیعصبانیعصبانیکلی دعوات کردم بماند که شما هم کلی گریه کردی وای باران نمیدونی چقدر از اینکه دعوات کرده بودم عذاب وجدان داشتم دوست داشتم گریه کنم وقتی یادم میوفتاد واسه گرفتن کیک و شمع و کادو چقدر زحمت کشیده بودی و حالا من با دعوا کردنم کلی تو ذوقت زده بودم از خودم متنفر میشدم غمگینغمگینغمگینخلاصه عسلم کلی ازت معذرت خواهی کردم قربون قلب مهربونت برم من که نه تنها منو بخشیدی بلکه کلی بابت خراب کردن کیک معذرت خواهی کردی.وقتی ام بابایی اومد خونه دویدی تو راهرو گفتی بابا جون تولدت مبارک وای نمیدونی بابایی چه ذوقی کرد کلی بوست کرد و گفت امسال بهترین تولد زندگیم بود چون دخملم بهم تبریک گفت و واسم کیک انتخاب کرد ..واسه منم خیییییلی روز مهمی بود چون فهمیدم دخترم دیگه بزرگ شده و میتونه همه چیزو درک کنه و فهمیدم خدا چه دختر با شعور و مهربونی رو به ما داده راستی عسل مامان امروز دوتا هم بادکنک خریدی که قبل از اومدن بابایی ترکوندیشون و چقدر از ترکیدنشون ترسیدی و گریه کردی دخمل ملوسم ..خلاصه شب خودت کادو رو به بابایی دادی و همراه بابات شمع هارو  فوت کردین فدای جفتتون بشم من خدا شمارو واسه من حفظ کنه .تازه امروز ازم میخواستی که خونرم تزئین کنیم که من گفتم نه مامان لازم نیست بابایی بزرگ شده واسه تولد تو تزئینش میکنیم با اینکه خودمون بودیم خیییییییلی بهمون خوش گذشت اونم فقط به خاطر وجود نازنین تو بود عزیزتر از جونم  خدا تو رو واسه ما حفظ کنه شادی زندگیمون.

 

 

7

 

 

قربون اون لبای خوشگلت برم من که به جای بابایی فوت کردی و بابایی واسه خوشحال کردنت ادای فوت کردنو در اوورده

 

 

دخمل ماهم انشاالله همیشه شاد باشی و سایه ی بابای مهربون ونازنینت رو سرمون باشه اینو بدون مامان عاشق جفتتونه و زندگی با شما واسش معنی شده دوستون دارم عشقای زندگیممحبتمحبتمحبت

 

دختر گلم تا یادم نرفته باید بگم تو این دو هفته یه سفر با خاله اینا رفتیم شمال که حسابی خوش گذشت و جمعه هم به اتفاق مامانی و خاله رفتیم طالقان روستای زیبای گیلیرد منزل ایت الله طالقانی هم اونجا بود خیلی روستای قشنگی بود و کاملا سبک قدیمشو حفظ کرده بود وقتی رفتیم اونجا حس کردم زمان به عقب برگشت همه چیز مثل قدیم بود ادما هم همون صفا و محبت قدیمو داشتن در همه ی خونه ها باز بود درست مثل قدیما که همسایه ها همدیگرو میشناختن و با هم ارتباط داشتن نه مثل حالا که ما نمیدونیم خونه بغل دستیمون کی زندگی میکنه عکسای قشنگی هم انداختیم که به زودی واست میذارم در ضمن دخمل نازم ما فردا به مناسبت تعطیلات عید فطر و تعطیلات تابستونی بابایی عازم سفریم همه عکسارو وقتی از سفر برگشتیم واست میذارم عاششششششششششششششششششقتم عشق زندگیم بوسبوسبوس

 

پسندها (12)

نظرات (17)

مامان تینا و...
6 مرداد 93 14:43
تولدبابایی باران جان رو تبریک میگم ایشالا سایه شون همیشه بالای سر شما وباران عزیز باشه
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف داری همچنین خداوند همسر و بجه های گلتونو حفظ کنه تینا جونو ببوس
حمیده
6 مرداد 93 15:39
ایشالا به سلامتی فاطمه جون ایشالا همیشه شادوسلامت باشید... ایشالا همیشه از زندگیت راضی باشی ولبتون خندون باشه...راستی عیدتونم مبارک... باران جونو ببوس راستی سلاله ام از این خرابکاریا زیادکرده غصه نخور...
فاطمه
پاسخ
ممنونم حمیده ی عزیزم سلامت باشی. فدات بشم همچنین ....منم عیدو به شما دوست گلم تبریک میگممیدونم بجه هان و خرابکاریشون منم سلاله جونو میبوسم
مامان جونم(سوگند من)
7 مرداد 93 12:06
سلام فاطمه جون طاعات قبول خانمی باران جونم چه خانمی شده برای خودش چه تولدی برای بابایش گرفته دخمل نازم تولد همسری مبارک فاطمه جون بنظرم باران جونم شبیه باباییش هستش البته شما رو ندیدم خدا برای همه نگهتون داره و همیشه لباتون به خنده باشه ممنونم این روزها به هم سر زدی گلم با کامنتهای شما دلگرم شدم ببوس باران جونمو
فاطمه
پاسخ
سلام فائزه جان ممنونم همچنین گلم فدات شم خانومی از خودته گلم اره خاله جون تمام تلاششو کرده دخمل عسلم اره خاله جون ولی یه چیزایی هم از من به ارث برده به زودی میبینمت و اون موقع نظر کلیتو میشنوم ممنونم همچنین شما امیدوارم غم نبینی و زندگی به کامت باشه فدات شم عزیزم به خدا واقعا ناراحت شدم خداوند شفای عاجل بده به حق این روزای عزیز ممنونم فدات شم شما هم سوگند عسلمو ببوس
samira
7 مرداد 93 22:56
سلام مبارک باشه آفرین به باران گل که اینقدر خانومه تولد بابای باران با باران ما یکی هست
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم مرسی خاله جون نظر لطفتونه وای چه جالب باران جون عاشقتم که مردادی هستی اونم از نوع 5 مردادی میبوسمت گلم
**مامان آزیتا**
10 مرداد 93 12:00
سلام تولدبابایی مبارک باشه
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم هانیه جونو ببوس
مامان صفورا
11 مرداد 93 2:43
قربونش برم خانم کوچولو سلام دوست خوبم خوبی دلم شده ی ذره واست تولد همسر گرامی هم مبارک
فاطمه
پاسخ
خدا نکنه عزیزم ممنونم دوست گلم دل به دل راه داره فدات شم عزیز دلم بیتا عسلمو ببوس
سحرمامی آرتین
13 مرداد 93 10:49
فاطمه
پاسخ
**مامان آزیتا**
13 مرداد 93 14:18
سلام عزیزم خوبی باران جونم خوبه ؟باران چقدرشبیه باباشه
فاطمه
پاسخ
وس سلام عزیزم ممنونم باران خوبه هانیه جون چطوره ؟اره عزیزم خیلی شبیه باباشه هانیه جونو ببوس
مامی فرزانه
13 مرداد 93 17:36
مبارک باشه عزیزم انشاالله که همیشه سایه پر مهرش روسر خودت و دخمل نازت باشه
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم همچنین شما خدا عزیزانتونو حفظ کنه ملینای عسلو ببوس
مامان روژینا
14 مرداد 93 13:00
روزگارت بر مراد / روزهایت شاد شاد / آسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار / قلبت از هر غصه دور / بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ / عمر شیرینت بلند / سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک پاک
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم واقعا سروده ی زیبایی بود دختر ملوستو ببوس
مامانيه نيكا
14 مرداد 93 20:16
Salam azizam, tavaloode shohareton mobarak omidvaram 120 sale shan, va kenare shoma va baran jonam salemo shad bashan Elehi ghorbon baran jonam beram ba in sorate nazo khastanish, man ham asheghe esmesham ham asheghe on sorate banamako khoshgelesh, baran jozve on ghiyafehai hast ke man kheili doost daram Mibosamet mehrabonam, baran joniro bebos[پاسخ سلام عزیزم ممنونم دوست خوبم همچنین شما گلم خدا نکنه خاله جون مهربون چشمات ناز میبینه عزیزم دل به دل راه داره منم عاشق شما ونیکای عسلم فدات بشم عزیزم لطف داری منم ‌میبوسمت دوست دوست داشتنی ومهربونم نیکای خوشگلمو ببوس
حانیه
18 مرداد 93 23:38
مبارکه همیشه به شادی باران جون
فاطمه
پاسخ
ممنونم خاله جون مهربون دخملی ماهتو میبوسم
مامان النا
19 مرداد 93 12:28
سلام خانومی.مبارک باشه.ایشالا همیشه سایه اش بالای سر شما و باران جون باشه. چرا به ما سر نزدید؟ گفتید که لینکمون میکنید که نکردید. آدرس وبلاگ النا عوض شده.خوشحال میشم سر بزنید.
فاطمه
پاسخ
ممنونم دوست گلم همچنین قصورمو ببخشیداساعه لینکتون میکنم بازم معذرت حتما به روی چشم النا جونو ببوسین
مامان آیدا
19 مرداد 93 14:23
سلام باران جون عزیزدلم خیلی با احساسی دوستت دارم تولدبابایی گلت مبارک ایشاالا تولد120سالگیش رو جشن بگیری
فاطمه
پاسخ
ممنونم خاله جون من و مامانمم دوستون داریم خیلی خیلی ممنون خدا همسر گل شمارم حفط کنه و همیشه سایشون بالا سرتون باسه ایدا وارمان نازو میبوسم
مامان آیدا
19 مرداد 93 16:12
[گل][گل][گل][گل]ل]
فاطمه
پاسخ
samira
21 مرداد 93 23:56
سلاااام مامان باران جون نیستید ?????? نیامدید?????
فاطمه
پاسخ
سلام عزیزم چرا ولی یه مدت بود اینترنتم با مشکل مواجه شده بود ممنون به فکرم بودین عزیزم
دختربهاری
31 شهریور 93 13:26
سلام فاطمه جون کجا بودین این مدت؟ دلم براتون تنگ شده بود باران جونو از طرف من ببیوسید[پا
فاطمه
پاسخ
سلام عزیز دلم نتم مشکل پیدا کرده بود منم دلم واست تنگ شده بود عزیز ممنونم گلم