دختر نازم این روزا خیلی شیرین شدی واسه خودت یه پا مامان شدی امروز چند تا از عروسکاتو برداشته بودی به من گفتی مامان بچه هام گرسنشونه چرا غذا نمیاری واسشون وقتی غذا واست اووردم همشونو گذاشتی رو پات مثلا بهشون غذا میدادی پشت سر هم به من میگفتی مامان ببین بچه هام چه با ادبن خوب غذا میخورن بعد از اینکه مثلا بهشون غذا دادی گفتی مامان ببین یکی از بچه هام با ادمای غریبه رفته بیرون دستش کنده شده (چون من بهت گفته بودم نباید با غریبه ها جایی بری)منم گفتم بچت چه بی ادبه توام بهت برخوردو با عصبانیت گفتی بچه های من بی ادب نیستن غریبه با زور اونو برده بعدشم با حالت قهر عروسکاتو برداشتی و گفتی من با بچه هام میرم خونمون دیگه ام نمیام خونتون بعد رفتی او...