دختر با احساس و رویایی ما
دختر خوشگلم دیروز بابایی تکنوازی سنتور مخمل بارانو دانلود کرده بود و با دقت نگاه میکرد تا بعد خودش با سنتور بزنه اهنگ فوقالعاده قشنگ و زیبایی بود صحنه هایی از باران همراه خود نوارنده بود بعد از چند باری که با دقت با بابایی تماشا کردی اومدی تو اشپزخونه پیش من گفتی مامان تو اهنگه انگار اقاهه با اسب قهوه ای داره تو بارون میدوه من که خیلی تعجب کرده بودم گفتم چی گفتی مامان شما هم که تعجب منو دیدی دیگه تکرار نکردی تازه ازم قول گرفتی به بابایی چیزی نگم الهی قربون دخترم برم که انقدر با احساسهباورم نمبشد دخترم تو این سن سنتورو به اسب تشبیه کنه و تخیلش تا این حد قوی باشه البته تعجبی نداره به باباییت رفتی دیگه هر کاری کردم دیگه حرفتو تکرار نکردی منم کلی بوست کردمو قربون صدقت رفتم بابایی ام وقتی دید من قربون صدقت میرم گفت چی شده شما هم سریع به من گفتی نگیا مامانی منم برای اینکه بد فول نشم به بابا نگفتم البته منو ببخش خوشگلم شب به بابایی گفتم اخه خیلی خوشگل حرف زده بودی بازم ببخشید نفسمبابایی ام باورش نمیشد که این حرفارو زده باشی کلی ام بابایی قربون صدقت رفت فدای پرنسس بارانمون بشیم که انفدر با هوشو با احساسه خیلی خیلی دوست داریم فرشته زندگیمون