باران باران ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
یکی شدن من و همسرمیکی شدن من و همسرم، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه سن داره

هدیه ی پاییز

درس انسانیت باران به مامان

1393/3/3 12:01
نویسنده : فاطمه
169 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دل مامان این روزا خیلی خیلی وابستت شدم یعنی وابستت بودم ولی الان وابسته تر شدم چند دقیقه هم نمیتونم ازت جدا باشم مثلا پنجشنبه شب که خونه مامانی بودیم گریه کردی که میخوام اینجا بمونم منم وقتی اصرار و گریه هاتو دیدم اجازه دادم بمونی ولی تا از خونه مامانی اومدم بیرون پاهام شل شد فکر نبودنت کنارم  فکر بی تو خوابیدن دیوونم کرد سوار ماشین شدم برم خونه رسیدم سر کوچه زنگ زدم خونه مامانی گفتم باران جون نمیای خونه ؟گفتی نه مامان جون بعد با حالت ملتمسانه گفتی مامان میشه شمام بیای خونه مامانی من بی اختیار برگشتم خونه مامانی و با بابا شب به خاطر اینکه نمیتونستیم یه لحظه ام دوریتو تحمل کنیم خونه مامانی موندیم الهی قربونت برم من که نفسم به نفست بنده عسلم این روزا سوالهای عجیبی میپرسی حرفای عجیبی میزنی سوالهایی که نمیدونم چه جوابی بهت بدم مثلا میپرسی مامان جون الان که مامان من شدی بابات کجاست ؟منم جواب دادم رفته پیش خدا میپرسی کی رفت؟میگم وقتی کوچولو بودم میگی مگه تورو دوست نداشت که رفت پیش خدا تنهات گذاشت؟ موندم چه جوابی بهت بدم یه کم فکر کردیو با شیرین زبونی گفتی اهان یه فکری به سرم زد خدا باباتو دوست داشت بهش گفت بیا پیش من اونم مجبور شد بره من از تغجب دهنم باز مونده بودتعجبتعجبتعجب نمیدونستم چی باید بگم فقط تونستم قربون صدقت برمو خدارو بابت داشتن دختر باهوش و با فهمی مثل شما شکر کنم خدایا به خاطر داشتن این نعمت بزرگ شکر خدایا ازت خیلی خیلی ممنونم ....خلاصه خیلی حرفای عجیبی میزنی مثلا دیروز ازم پرسیدی مامان شما که بزرگ شدی چرا هنوز مامان داری مگه کوچولویی همش میای پیش مامانت منم گفتم دختر نازم دوست داری شما هم بزرگ شدی من دیگه مامانت نباشم زود با ترس جواب دادی نه مامان گفتم خوب منم دوست ندارم مامانمو ول کنم دیگه شما هم گفتی مامان جون اشتباه کردم بعد با زرنگی بچه گونت گفتی منظورم این بود توام باید مامان داشته باشی دیگه فدات بشم دختر زرنگمبوسبوسبوسحرفای جالب دیگه ای هم میزنی دیروز بهت میگم باران جون پاشو ببرمت حموم میگی مامان هنوز واسه حموم رفتن تصمیم نگرفتم تصمیممو گرفتم بهت خبر میدم تعجبتعجبتعجبباورم نمیشد این حرفو شما زده باشی بعد از کلی تعجب زدم زیر خنده شما هم که از خنده من متعجب شده بودی سریع گفتی حرفم اصلا خنده نداشت منم تا میتونستم بوست کردم تا اینکه جیغ زدی مامان بسه... شاید بعد ها که بزرگ شدی باورت نشه این حرفارو شما زدی ولی مامان جون با کمال ناباوری این روزا از روحم حرف میزنی میگی مامان تو جنگل روح هستا خیلی هم وشتناکه نه(منظورت وحشتناکه)فامیلیشم روحه من با تعجب ازت پرسیدم مامان این حرفارو از کی شنیدی ؟تعجبتعجبتعجبگفتی مامان خودم میدونم از مامان اصرار که کی گفته از شما انکار که خودم فهمیدم ای کاش دختر نازم میفهمیدم این حرفا از کجا اومده تو ذهن قشنگت مامان به فدات محبتمحبتمحبتتازه بعد از یه ماجرا فهمیدم روحت خیلی بزرگه این روح بزرگم از بابایی به ارث بردی چون بابایی هم روح خیلی بزرگی داره و تعجبی نداره دختری که عاشق پدرشه شبیه اونم میشه چند روز پیش عرشیا play stasionبازی میکرد و به شما نداد که بازی کنی منم تبلتتو اووردمو گفتم بیا دخترم با تبلتت بازی کن به عرشیام نده اینو پیش عرشیا گفتم تا بدونه کارش زشته شما به من گفتی مامان خجالت بکش عرشیا داداشمه من تبلتمو بهش میدم شاید باورت نشه عسلم با این کارت منو خجالت زده کردی خجالتخجالتخجالتبا این حرفت هم خوشحالم کردی هم ناراحت ناراحت از دست خودم که چرا به اندازه یه بچه سه سال و نیمه بزرگواری ندارم خوشحال از اینکه خدا دختری به من داده که با سن کمش به من درس انسانیت میده دختر با فهم و کمالاتی مثل شما که به مادرش میگه مامان بدی رو هیچ وقت با بدی جواب نمیدن باران عزیزم خدارو به خاطر داشتن همسر بزرگواری مثل پدرت که همیشه با گذشتش منو شرمنده و خجالت زده کرده و به خاطر داشتن دختری مثل پدرش شاکرم دختر نازم من به خاطر داشتن شما خیلی خیلی خوشبختم و دوست دارم با صدای بلند فریاد بزنم دوستون دارم عشقای زندگیممحبتمحبتبوسبوس

پسندها (9)

نظرات (10)

Maman nika
3 خرداد 93 12:36
Ey janam che dokhtare bahosho mehraboni fadat sham ke inghader mehraboni
فاطمه
پاسخ
مرسی خاله جون ممنونم نظر لطفتونه نیکا جونو ببوس
مامان جونم(سوگند من)
3 خرداد 93 13:53
عزیزم برای من نصفه باز میشهچیکار کنم
فاطمه
پاسخ
نمیدونم گلم اگه میشه لطف کن دوباره امتحان کن عزیزم
سمیرا
3 خرداد 93 14:55
باران عزیزم دخمل ناز و خوشگل و فهمیده خیلی دوست دارمباران جون فدایی داری خاله
فاطمه
پاسخ
نظر لطفته خاله جون منم دوست دارم خاله خیلی خیلی زیاد
حانیه
3 خرداد 93 16:05
سلام...اسم دختر من وانیاست متولد 17مهر 89 کلی ذوق کردم وقتی تاریخ تولد دخترت رو دیدم ای جانم خیییلی عکساش قشنگه
مامان آیدا
4 خرداد 93 0:10
دعا میکنم غرق باران شوی چو بوی خوش یاس و ریحان شوی دعامیکنم درزمستان عشق بهاری ترین فصل ایمان شوی : خدا رحمت کنه بابا بزرگتون را
فاطمه
پاسخ
ممنون عزیزم خدا رفتگانتونو بیامرزه
مامان فهیمه
4 خرداد 93 10:47
سلام دوست عزيز خدا حفظ كنه دختر گلتونو با تبادل لينك موافقم،خوشحال ميشم از آشناييتون
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم لطف دارین منم همچنین
نیکــو
4 خرداد 93 23:05
دوستم مرسی که لینکمون کردی ولی آدرس رو جوری زدین که صفحات قبلی باز میشه لطفا این آدرس رو لینک کنید ممنونم http://kasra_fesgheli.niniweblog.com/ خواعش میکن عزیزم چشم ادرسو تغییر میدم
samira
5 خرداد 93 0:31
باران جون دختر فهمیده و دانا آفرررررررررین موافقم بعضی وقتا ما باید از بچه هادرس یاد بگیریم در ضمن ما مان باران پستتون نصفه باز میشه نمیدونم چرا.؟؟؟؟؟؟؟
فاطمه
پاسخ
ممنونم حق باشماست معصومیت بچه ها خیلی درسا به ادم میده در مورد پستمم نمیدونم مشکل چیه عزیزم باید با مدیریت در میون بذارم ممنون از لطفتون که اطلاع دادین
مامان آرمیتا
5 خرداد 93 12:52
آفرین به باران عزیز بچه های امروز خیلی بزرگتر از سنشون هستن باهوش وزرنگ
فاطمه
پاسخ
ممنونم عزیزم کاملا با نظرتون موافقم ارمیتا جونو میبوسم
مامان جونم(سوگند من)
5 خرداد 93 17:44
عزیزم چقدر با احساسه این باران خانم گل گلاب خدا همیشه حافظش باشه عزیزم من و سوگند دوست داریم بوووووووووووووووووووووووووووووووووووس
فاطمه
پاسخ
نظر لطفتونه من و بارانم شمارو دوست داریم هزار تا بوس واسه سوگند جون گل