من و دخملم و بابایی یه روز تعطیل کنار دریاچه چیتگر
دخمل نازم من و شما و بابایی به اتفاق هم رفتیم دریاچه چیتگر شما حسابی بازی کردی
درکنار هم خیلی بهمون خوش گذشت عزیزم ...اینم از عکسای اون روز
اینجا از اینکه بی اجازه ازت عکس گرفتم خیلی عصبانی شدی مامان فدای اخمت دخمل عسلم
قربونت بره مامان بعدش اجازه دادی ازت عکس بگیرم جیییییییییییگر
فدات بشم مامانی اینجا زمین بازی دریاچه چیتگره از بازی که میکردی یه کم ترسیده بودی کلا دختر نازم شما یه کم محتاطی و در کل شیطون نیستی یه اتفاق جالب تو زمین بازی این بود که شما با دختری دوست شده بودی که حداقل هشت سال از شما بزرگتر بود برام خیلی جالب بود قربون روابط اجتماعی بالات بره مامان خییییییییییییییلی ماهی باران جونم
اینم از دخمل ناز من که راننده مامانشه تا بابایی از ماشین میره بیزون میدویی جلو میگی خانم کجا ببرمتون منم باید هر دفعه یه مقصدو بگم الهی فدات شم اینجور موقعها تا میگم باران سریع میگی من باران نیستم خانوم من اقای راننده ام الهی قربونت برم دختر شیرین زبونم اینو بدون من و بابایی عاشششششششششششششششقتیم